عشق از تو شروع می شود

سلام اول صبح امروز را از اول چشمانت شروع کرده ام. خوب یادم می آید که همیشه سعی می کردم سمت نگاهت را پیدا کنم. تو وقتی به یک نقطه خیره می شوی، آدم خیال می کند که زمین و زمان درخت شده اند تا تو آنها را با زلال زیبای نگاهت بشویی. راستی آنروز…

کور شوم جز تو اگر زمزمه ای دیگر کنم

صالی من سلام دو روز می شود که که نتوانسته ام حال چشمانت را بپرسم. می دانی که سخت بیمار بودم.از سرگ زندگی در حال عبور بودم که ناگهان کبوتری با بالهای سپیدش آمد و کناردست چپم نشست. هر دو سکوت کرده بودیم که در یک ناگهان او از جای خود برخاست و تمام تنهایی…

صالی جان سلام

براي من ، صداي تو آشنا ترين صداي زمين است. صدايي ساده و سبز. وقتي كه حرف مي زني ، گمان مي كنم اين صدا از درون من بر مي خيزد. از دل من و از عمق وجودم. گمان مي كنم صدايت را بايد جايي ديده باشم و يا شنيده باشم. خيال مي كنم كه…

تو چند شنبه عمر منی بانو جان؟

صالی جان سلام! وقتی که لب باز می کنی و صدایت در صحن زمین جاری می شود، تصور می کنم حتیپرندگان نیز تشنه شنیدن می شوند. تشنه شنیدن صدای تو. کبوتران دیوانه واردانه های نگاهت را نوک می زنند تا مغز صدای شیرینت را بشنوند. راستی چهمعجزه ای در صدایت نهفته است که حتی پرندگان…